فال و استخاره و حافظ و قهوه

دانلود کتاب شفق پاییزی

جلد اول کتاب « شفق پاییزی » در ۲۲ فایل PDF تقدیم علاقمندان می شود .
در برشی از داستان می خوانیم :

صدای خنده آزار دهنده ای از پشت سر گابلین شنیده شد : پنج نگهبان گابلین که لباس های زمختی به تن داشتند از پشت درخت بیرون آمدند . آن ها در کنار اسب رییس شان موضع گرفتند .

حالا … گابلین بر روی زینش خم شد . هنگامی که شکم بزرگ جانور کاملا قاش زین را فرا گرفته بود تانیس با نوعی از شیفتگی ترسناک تماشا کرد . من فیومستر توئد هستم ، رهبر نیروهایی که از سولاس در برابر عناصر نامطلوب محافظت می کنند .

شما حق ندارید بعد از تاریکی شب در محدوده ی شهر قدم بزنید . شما دستگیر می شوید . فیومستر توئد با گابلینی که کنار اسبش نزدیک به او ایستاده بود صحبت کرد . او با زبان گابلینی خرخر مانندی گفت : اگه عصای کریستال آبی رو پیش اون ها پیدا کردی اون رو برام بیار . تانیس ، فلینت و تاسل هوف با کنجکاوی به هم نگاه کردند .

هر یک از آن ها می توانستند کمی به زبان گابلینی صحبت کنند ، البته تاس بهتر از بقیه . آیا آن ها درست شنیده بودند ؟ یک عصای کریستال آبی ؟

فیومسترتوئد افزود : ” اگر مقاومت کردند ، بکشیدشون .” برای تاثیر بیشتر به زبان مشترک برگشته بود . با گفتن این حرف افسار اسبش را به شدت تکان داد . اسب با تمام وزن سوارش تکانی خورد و چهار نعل به سوی پایین جاده به طرف شهر تاخت .

” گابلین ها در سولاس ! این اسقف جدید باید به خاطر این جواب پس بده !” فلینت تفی انداخت . در حالی که دستش را بالا می برد تبرزینش را از محل مخصوص آن در پشتش بیرون آورد و جای پایش را روی زمین محکم کرد . سپس خودش را عقب و جلو کرد تا وقتی که احساس کرد به تعادل رسیده است …